Forough Farrojzad
Forugh Farrojzad (en persa: فروغ فرخزاد), (Teherán, 5 de enero de 1935-Teherán, 13 de febrero de 1967) fue una poeta iraní y directora de cine. Como poeta fue una de las más influyentes de Irán en el siglo XX. Era una poeta moderna, controvertida e iconoclasta. Junto con un grupo de poetas renovadores como Nimá Yushiy, Sorhab Sepehrí y Ajaván Salés, rompió la rigidez de la poesía clásica persa acercándola a la gente utilizando expresiones y términos populares y coloquiales. Fue descalificada por los sectores más conservadores de la sociedad iraní, admirada por escritores y cineastas de todo el mundo y emblema del feminismo en su país.
Lectura al persa-dari por Waheda Ahmadi.
Lectura en persa-dari de "En las verdes aguas del verano"
در آب های سبز تابستان
تنها تر از یک برگ
با بار شادی های مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام می رانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غم های پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه ی بی اعتبار عشق
در سایه ی فرار خوشبختی
در سایه ی ناپایداری ها
شب ها که میچرخد نسیمی گیج
در آسمان کوته دلتنگ
شب ها که می پیچد مهمی خونین
در کوچه های آبی رگ ها
شب ها که تنهاییم
با رعشه های روحمان، تنها_
در ضربه های نبض می جوشد
احساس هستی، هستی بیمار
"در انتظار دره ها رازیست"
این را به روی قله های کوه
بر سنگ های سهمگین کندند
آنها که در خط سقوط خویش
یک شب سکوت کوهساران را
از التماسی تلخ آکندند
"در اضطراب دست های پر
آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانه ها زیباست"
این را زنی در آب ها میخواند
در آب های سبز تابستان
گویی که در ویرانه ها می زیست
ما یکدگر را با نفس هامان
آلوده می سازیم
الوده ی تقوای خوشبختی
ما از صدای باد می ترسیم
ما از نفوذ سایه های شک
در باغ های بوسه هامان رنگ می بازیم
ما درتمام میهمانی های قصر نور
از وحشت آوار می لرزیم
اکنون تو اینجایی
گسترده چون عطر اقاقی ها
در کوچه های صبح
بر سینه ام سنگین
در دست هایم داغ
در گیسوانم رفته از خود، سوخته، مدهوش
اکنون تو اینجایی
چیزی وسیع و تیره و انبوه
چیزی مشوش چون صدای دور دست روز
بر مردمک های پریشانم
می چرخد و می گسترد خود را
شاید مرا از چشمه می گیرند
شاید ما از شاخه می چینند
شاید مرا مثل دری بر لحظه های بعد می بندند
شاید...
دیگر نمی بینم.
ما بر زمینی هرزه روییدیم
ما بر زمینی هرزه می باریم
ما "هیچ "را در راه ها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه می پیمود
افسوس ما خوشبخت و آرامیم
افسوس ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت زیرا دوست می داریم
دلتنگ زیرا عشق نفرینیست
En las verdes aguas del verano
Traducción de Clara Janés y Sahand